شیخ از طرفداران مشروطه و تشکیل عدالت خانه بود
شیخ فضلالله لاشکی معروف به نوری در خانوادهای مذهبی و اهل علم پرورش یافت و علاوه بر حضور در محضر پدر از درس میرزای شیرازی(مجتهدان بنام و فتوا دهنده در جنبش تبباکو) نیز مستفیذ شد. کسب علم و حضور در محضر میرزا باعث شد تا به درخواست استاد «میرزای شیرازی» شیخ از سامرا به تهران نقل مکان کند تا به عنوان نماینده میرزا در پایتخت قاجارها حضور موثر داشته باشد. برخلاف آنچه مورخان از حضور و نقش این روحانی نستوه در جنبش مشروطه ترسیم کردهاند وی فقیه اصولی، حکیم، ادیب، سیاستمدار و نظریهپرداز بزرگ عصر مشروطه بود، شیخ نخست از طرفداران مشروطه و در واقع تشکیل عدالت خانه بود و در هجرت به قم نیز مشروطهخواهان را همراهی کرد اما ورود اندیشههای غربی به جریان مشروطه طلبی راه وی را از دیگران جدا کرد.
از فضلالله نوری کتابهای بسیاری برجای مانده که مهمترین آن کتاب تذکرةالغافل و ارشاد الجاهل، صحیفه مهدویه و نیز رساله حرمت مشروطه است. روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضلالله)، حرمت مشروطه، رساله منظوم فقهی «الدرر التنظیم» به عربی، بیاض (کتاب دعا)، رساله فقهی فی قاعده ضمان الید، رساله فی المشتق، صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه)، ضمایمی بر کتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسی (در پایان کتاب)، اقبال سید بن طاووس با توضیحات شیخ، رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه، حاشیه بر کتاب شواهد الربوبیه ملاصدرا و حاشیه بر کتاب فرائد الاصول شیخ انصاری دیگر کتابهای وی را تشکیل میدهند.
شیخ فضلالله نوری تنها اصرار به مشروطه مشروعه داشت و پیاده کردن مشروطه در کسوت اسلامی. اصراری که از بیان و تاکید بر آن ابایی نداشت و لاجرم این اصرار به مذاق روشنفکران و سردمداران مشروطه خوش نیامد و جان شیخ را به خطر انداخت. کشتن شیخ به دست مدعیان روشنفکری و دموکراسی نه تنها باعث کمرنگ شدن وی نشد بلکه او را به یکی از چهرههای برجسته و بحث برانگیز تاریخ معاصر تبدیل کرد که هنوز پس از گذشت یک قرن از قتلش، موافقان و مخالفان سرسخت دارد و اندیشه و عملکردش مورد بحث پژوهشگران تاریخ و نظرورزان دین و سیاست است.
وقتی شیخ در انتقادهایش از شکل و شمایل غیر اسلامی مشروطه پافشاری کرد نیروهای فاتح تهران درصدد آمدند تا خود را از شر این منتقد بی باک خلاص کنند پس به گوش رساندند که بساط دار وی آماده است کسانی در گوش وی زمزمه کردند تا به جایی خارج از دسترس و توان فاتحان تهران پناهنده شود.
فضلالله نوری پناهنده سفارتخانههای اروپایی نشد
مهدی ملکزاده نویسنده کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» که چندان همراهی با آراء شیخ در مشروطهخواهیش ندارد درباره روزهای آخر شیخ مینویسد: «امتناع شیخ (در روزهای آخر عمر) از پناهندگی به سفارتخانههای اروپایی (و به قول خود وی به بیرق کفر) که دشمنانش آن را فرصتی بر اعدام وی شمردند، مورد اعتراف همگان قرار دارد. به گفته دکتر تندرکیا[نوه شیخ فضل الله]:«غیرت اسلامی شیخ نوری، به او رخصت امداد از کفر را نمیداده. امری حتمی است که هنگام بروز خطر، به کرات از جانب بیگانگان به او پیشنهاد حمایت شده، او نپذیرفته است.»
احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» درباره نامه شیخ فضلالله به یکی از علما در اشاره به مخالفت با مشروطهخواهان و دلایل جدایی شیخ آورده است: «شیخ فضل الله در نامهای به یکی از علمای شهرستانها مینویسد:«... آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟...» شیخ فضل الله همان زمان در جایی گفته بود مشروطهای را که از دیگ پلوی سفارت سر در آورد نمیخواهد.»
علی ابوالحسنی (منذر) کتابهای زیادی چون نقش «سه گانه شیخ شهیدنوری در نهضت تحریم تنباکو و پایداری تا پای دار» و در سالهای اخیر نیز هفت اثر با عنوانهای «آخرین آواز قو»، «شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه»، «اندیشه سبز، زندگی سرخ»، «دیده بان بیدار، دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری»، «کارنامه شیخ فضل الله نوری، پرسشها و پاسخها»، «خانه بر دامنه آتشفشان»، «کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری» روانه بازار کتاب کرده است.
ثبات و استقامت شیخ فضلالله نوری در دقایق آخر عمر
وی در کتاب «آخرین آواز قو؛ بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل الله نوری بر اساس آخرین برگ زندگی او و فرجام مشروطه» آورده است: «امتناع شیخ (روزهای آخر عمر) از پناهندگی به سفارتخانه های اروپایی (و به قول خود وی به بیرق کفر) که دشمنانش آن را فرصتی برای اعدام وی شمردند، مورد اعتراف همگان قرار دارد. معاصران شیخ همچون حاج میرزا عبدالله سبوحی، مدیرنظام نوابی، آخوند ملامحمد جواد صافی گلپایگانی، ملاعلی مدرس(پدر اعظم الوزاره)، میرزاحسن جابری اصفهانی، شیخ محمد مردوخ کردستانی، ضیاء الدین دری اصفهانی، امین الشرع خوبی، سیدمحدعلی شوشتری، حاج سیدفخرالدین جزایری به این نکته تصریح دارند و کسانی نیز که سالها پس از مرگ شیخ دست به قلم برده (و غالبا هم مخالف او بودهاند) نظیر نورالله دانشور علوی(مجاهدالسلطان)، مهدی ملکزاده، مهدی بامداد، اقبال یغمایی، ابراهیم صفایی، محمداسماعیل رضوانی، محمدابراهیم باستانیپاریزی و... صحت این امر را تائید کردهاند. چندان که بایستی این ماجرا را از متواترات تاریخ معاصر به شمار آورد.»
ابوالحسنی در بخشی دیگری با اشاره به دشمنی صریح احمد کسروی و مهدی ملکزاده درباره لحظات آخر زندگی و محاکمه فرمایشی شیخ آورده است: «به همین نمط باید به عدم هراس شیخ از مرگ و پایداری شگفت وی در حین محاکمه (فرمایشی ) و نیز در پای دار اشاره کرد که ایضا مورد اعتراف دوست و دشمن قرار داد. احمد کسروی، که عنادش با علمای دین مشهور آفاق است، وقتی به آخرین برگ زندگی شیخ میرسد، با آن که از کنار حماسه، سریع و شتابان میگذرد باز کلامش حاکی از «خونسردی» و «خویشتنداری» شیخ در پای دار و عدم هراس وی از مرگ است.»
وی ادامه میدهد: مهدی ملکزاده نیز که مخالفت سرسخت با شیخ را از پدرش (ملک التکلمین) به ارث برده، این چنین به مقاومت، صلابت و صراحت شیخ شهید اعتراف میکند: «شیخ از زمانی که حبس شد تا موقعی که اعدام گشت، تمام ساعات را بردباری و خونسردی و متانت گذراند و ضعف نفس از خود نشان نداد، راه عجز و ناله و توسل به این و آن را پیش نگرفت و شخصیت خود را حفظ کرد... برق تفنگ و سرنیزهها در زیر آفتاب گرم تابستان چشم را خیره میکرد. محکوم، فاصله میان محبس و محل اعدام را با خونسردی و متانت پیمود و با کبر سن و پیری، ضعف و ناتوانی از خود نشان نداد و در دقایق آخر عمر، ثبات و استقامت خود را به ظهور رساند.»
موضوعات مرتبط: <-CategoryName- ><-CategoryName- >
برچسبها: